نورنیوز- گروه فرهنگی: در شرایطی که ایران با چالشهای زیادی در حوزه اقتصادی و اجتماعی مواجه است، این سؤال اساسی و سرنوشتساز در ذهن شهروندان دغدغهمند مطرح است که نهاد علم به عنوان موتور محرکه تحول و توسعه ملی، تا چه اندازه توانسته است به چالشها و بحرانهای جاری در پهنه سیاست و اجتماع و اقتصاد کشور بپردازد و برای آنها راهکار دقیق و کارآمد عرضه کند؟ ایران امروز با چالشهایی مواجه است که تنها به یک بخش خاص محدود نمیشود، بلکه تمامی ابعاد اقتصادی، اجتماعی، محیطزیستی، سیاسی و فرهنگی کشور را تحت تأثیر قرار داده است. تورم فزاینده، بیکاری جوانان، بحران آب، آلودگی هوا، ناترازی انرژی، تخریب منابع طبیعی، وفور آسیبهای اجتماعی و ... از جمله مسائلی است که کشور با آنها دست به گریبان است؛ اما کجاست نهاد علم و دانشگاه که باید بهعنوان نیروهای کارآمد در برطرف کردن این مشکلات نقشآفرینی کنند؟
ایران امروز با تقریبا سه و نیم میلیون نفر جمعیت فعال دانشجویی، تقریبا 2100 دانشگاه و مرکز آموزش عالی دارد. طبق آمارهای منتشره، چیزی در حد 25 میلیون نفر از جمعیت ایران را صاحبان تحصیلات دانشگاهی تشکیل میدهند. با این اوصاف جای این سئوال است که جامعه ای با این تراز تحصیلی و دانشگاهی، چقدر از ظرفیت ذهنی خلاقه خود برای مواجهه علمی با چالش های جاری استفاده می کند؟
برخی منتقدان گفتهاند ناکارآمدی یا کم اثر بودن نهاد دانشگاه در حل مسائل ایران، ریشه در وارداتی بودن این نهاد و بیگانه بودنش با زیست بوم این سرزمین دارد. برخی دیگر اما گفتهاند که مداخله نهاد قدرت و سیاست در نهاد علم، دانشگاه را منزوی و منفعل کرده و عملا ابتکار عمل را از او ستانده است. برخی دیگر هم سیاستگذاری علم را که با آفتهایی مثل گزینش سختگیرانه، سهمیههای ناموجه، مهاجرت اساتید و نابرابریهای مختلف در دسترسی به مناصب همراه است، دلیل اصلی میدانند. هرچه هست در این واقعیت نمیتوان تردید کرد که نهاد دانشگاه در ایران، به رغم تمام خدمات و زحماتش هنوز نتوانسته متناسب با ظرفیت و بضاعت خود در رفع چالش های ملی چالاک و پویا عمل کند.
نهاد علم در معرکه چالش ها
در یک بررسی عمومی، غیبت نهاد علم در صحنه چالش های عینی کشور را می توان ذیل دو گروه علل و عوامل در نظر گرفت. از یکسو، کشور با بحرانهای اقتصادی و اجتماعی مواجه است که در اثر تصمیمات نادرست، سوءمدیریت، و ضعف در سیاستگذاری علم بهوجود آمدهاند و از سوی دیگر، نهاد علم و دانشگاه در یک «حوزه بسته» به تولید تئوریها و مقالات علمی پرداختهاند که عملاً نتوانستهاند راهحلی مؤثر برای رفع نیازهای واقعی جامعه ارائه دهند. این فاصله میان علم و عمل، و دانشگاه و جامعه، باعث شده است که نهاد علم نهتنها در حل بحرانهای جاری چندان پرتحرک و پویا نباشد، بلکه در برخی موارد، خود به تقویت این بحرانها نیز کمک کند.
برای درک بهتر این شکاف عمیق، باید ابتدا چالشهای ملی ایران را بهطور کلی مرور کنیم. تورم فزاینده که در طول سالهای گذشته به یکی از اصلیترین معضلات اقتصادی کشور تبدیل شده است، نتیجه ساختار ناکارآمد اقتصادی، سیاستهای پولی و مالی نادرست، و فساد گسترده است. در کنار این، بیکاری جوانان و مهاجرت نخبگان بهویژه در سالهای اخیر، نشان از ضعف در استفاده بهینه از نیروی انسانی متخصص و دانشآموخته دارد. آلودگی هوا و کمبود منابع آب نیز از بحرانهای زیستمحیطی است که بهویژه در مناطق شهری و صنعتی قابل مشاهده است و اثرات منفی آن بر سلامت عمومی و کیفیت زندگی مردم آشکار است.
اما بزرگترین سوال این است که چرا نهاد علم در چنین شرایطی که نیاز به راهحلهای علمی، فنی، و نوآورانه برای مقابله با این بحرانها بیشتر از هر زمان دیگری احساس میشود، در عمل نقش چندانی در رفع این مشکلات ایفا نمیکند؟
نهاد علم و دانشگاه در ایران، بهویژه در سطوح عالی، به تولید دانش تئوریک و پژوهشهای بنیادی پرداختهاند که بیشتر در دنیای آکادمیک جایگاه دارند و کمتر با نیازهای عملی و کاربردی جامعه همخوانی دارند. در واقع، دانشگاهها بهجای پاسخگویی به مسائل کلان جامعه، بیشتر درگیر تولید مقالات علمی، برگزاری همایشها، و تربیت فارغالتحصیلانی هستند که توانایی مواجهه با چالشهای واقعی کشور را ندارند.
ضعف اصلی در «اتصال نهاد علم با واقعیتهای جامعه» است. دانشگاهها در کشور ما نیروهای ماهر و متخصصی تربیت نمیکنند که بتوانند با مشکلات واقعی جامعه مقابله کنند. این شکاف نه تنها در حوزه صنعت بلکه در تمام ابعاد بحرانهای کشور مشاهده میشود. آیا دانشگاهها و مراکز علمی نمیتوانند راهحلهایی برای کاهش بحرانهای زیستمحیطی، بهبود وضعیت اقتصادی، و حتی کاهش فساد پیدا کنند؟
گامهای ضروری برای رفع شکاف
در درجه اول، باید به ساختار نهاد علم در ایران پرداخت. عدم توجه به نیازهای واقعی جامعه، یکی از عوامل اصلی ناکارآمدی نهاد علم در حل بحرانهای کشور است. دانشگاهها در دنیای نظری خود غرق شدهاند و کمتر به مسائل اجتماعی، اقتصادی، و زیستمحیطی کشور توجه دارند. در چنین شرایطی، هر یک از این دو حوزه بهصورت مستقل از یکدیگر فعالیت میکنند و هیچ انگیزهای برای همکاری ندارند.
یکی از مشکلات عمده این است که نهاد علم و دانشگاه در کشور ما فاقد مسئولیت اجتماعی و ملی هستند. بهعبارت دیگر، دانشگاهها تنها بهدنبال رتبهبندیهای جهانی، انتشار مقالات علمی و کسب درآمد از طریق پروژههای تحقیقاتی هستند، اما هیچ توجهی به این ندارند که چگونه میتوانند از ظرفیتهای علمی خود برای حل مشکلات ملی استفاده کنند. در این مسیر، روند آموزش و پژوهش در دانشگاهها بیشتر بر اساس شایستگیهای آکادمیک و استانداردهای بینالمللی است، نه نیازهای واقعی جامعه ایران.
راهحل این بحران تنها در بازنگری ساختار علمی کشور و اصلاح روابط بین دانشگاه، جامعه، و دولت نهفته است. یکی از راهحلها این است که دانشگاهها باید از فضای انتزاعی و تئوریک فاصله بگیرندو به سمت آموزشهای کاربردی و حلمسئله محور حرکت کنند. همچنین، تحقیقاتی که در دانشگاهها صورت میگیرد باید مستقیماً با چالشهای ملی و نیازهای واقعی کشور همراستا باشد.
ایجاد «آزمایشگاههای فکری» که در آنها نخبگان علمی، دولتمردان، و فعالان مدنی گرد هم آیند، میتواند گامی مؤثر در حل این بحرانها باشد. در همین راستا، دولت باید سیاستهای تشویقی برای همکاری میان نهاد علم و مسائل عینی ایجاد کند. برای مثال، پروژههای تحقیقاتی مشترک میان دانشگاهها و وزارتخانه ها و نهادهای حاکمیتی میتواند به تقویت ارتباط میان این نهادها کمک کند. در کنار این، تغییر در سیستم ارزیابی دانشگاههااز «تعداد مقالات منتشرشده» به «کیفیت تحقیقاتی که توانسته است بهطور مستقیم بر حل بحرانهای کشور تأثیر بگذارد»، میتواند باعث تغییر اساسی در روشها و اولویتهای دانشگاهها شود.
نهاد علم و دانشگاه در ایران باید تبدیل به یکی از ارکان اصلی حل بحرانهای کشور شود. این نهاد قادر است با توجه به ظرفیتهای علمی خود، در مبارزه با مشکلات پیچیدهای چون آلودگی هوا، بحران آب، مشکلات اقتصادی، و آسیبهای اجتماعی بهعنوان یک عامل کلیدی نقشآفرینی کند. تنها در صورتی که این نهاد در خدمت حل بحرانها قرار گیرد، میتوان به چشمانداز توسعه پایدار ایران امیدوار بود.