نورنیوز – گروه اجتماعی: به گفته دکتر نوید ادهم، مشاور عالی وزیر آموزش و پرورش و دبیرکل پیشین شورای عالی آموزش و پرورش، «نتایج نگرانکننده امتحانات نهایی و میانگین پایین نمرات دانشآموزان، نه یک پدیده موقتی بلکه نشانهای از یک بحران عمیق در نظام آموزشی کشور است.» وی به برخی آمارهای نگرانکننده اشاره و اظهار کرد: «در آزمونهای نهایی، نمرات دانشآموزان بین ۸ تا ۱۰ و میانگین کشوری در همین حدود است؛ این فقط زنگ خطر نیست، بلکه خود خطر است.»
آمارهایی از جنس هشدار
نوید ادهم با بیان اینکه در آزمون بینالمللی تیمز و پرلز حدود ۴۰ درصد از دانشآموزان ابتدایی، مهارتهای پایهای خواندن و نوشتن را به حد استاندارد ندارند، با اشاره به وضعیت ریاضی دانشآموزان گفت: «سال گذشته نمره ریاضی دانشآموزان شرکتکننده در آزمون دانشگاه صنعتی شریف حدود ۶ یا ۷ بود که در رسانهها نیز بازتاب وسیعی داشت.» نوید ادهم با بیان اینکه در سال ۱۳۹۹ وزارت آموزشوپرورش با استفاده از ۲۰ شاخص، ۴۴۹ منطقه آموزشی کشور را رتبهبندی کرد که از این میان، در آن زمان ۶۰ منطقه زیر میانگین کشوری قرار داشتند ادامه داد: اکنون با بررسی جدید، این عدد به حدود ۱۰۰ منطقه رسیده است.
نتایج بینالمللی آزمونهایی مانند پرلز (PIRLS) و تیمز (TIMSS) نیز مؤید این بحران است. در آخرین نتایج منتشر شده، ایران در رتبههایی پایینتر از متوسط جهانی قرار گرفته است. در آزمون پرلز که بر درک مطلب دانشآموزان چهارم ابتدایی تمرکز دارد، ایران با میانگین حدود ۴۲۱ امتیاز از ۵۰۰، پایینتر از کشورهای منطقه مانند قزاقستان، عمان، ترکیه و امارات قرار گرفت. در آزمون تیمز نیز که مهارتهای ریاضی و علوم پایه هشتم را میسنجد، ایران نتوانسته است به میانگین بینالمللی دست یابد و رتبهای کمتر از متوسط جهانی داشته است.
این اظهار نظر، یادآور نگرانیهای فراوانی است که چندسالی است موجی از واکنشها و تحلیلها پیرامون دلایل اصلی افت تحصیلی گسترده در میان دانشآموزان دبیرستانی، بهویژه در پایه دوازدهم را دامن زده است. بررسی دادههای رسمی آموزش و پرورش نشان میدهد که در امتحانات نهایی خردادماه سال ۱۴۰۲، میانگین نمره دانشآموزان پایه دوازدهم در دروسی مانند ریاضی، فیزیک، شیمی و عربی بین ۹ تا ۱۲ از ۲۰ بوده است. این در حالی است که بر اساس استانداردهای داخلی، نمره قبولی ۱۰ از ۲۰ در نظر گرفته میشود و بسیاری از دانشآموزان در کسب همین حداقل نیز ناکام ماندهاند. به خاطر داریم که چندی پیش، رئیس جمهور، رئیس مجلس، و شخص وزیر آموزش و پرورش درباره معضلات ساختاری نهاد آموزش در ایران، تلخ ترین سخنان و تحلیل ها را اظهار کردند.
نقصها و نابسامانی ساختاری
اکنون سؤالی که پیش میآید این است: چرا دانشآموزان ما، علیرغم گذراندن ۱۲ سال آموزش رسمی، نمیتوانند حداقلهای آموزشی را در آزمونهای نهایی به دست آورند؟ برای پاسخ به این پرسش، باید چند بعد مهم از مسئله را مورد بررسی قرار داد.
نخست، باید به کیفیت آموزش در مدارس اشاره کرد. گزارشهای میدانی و اظهارات معلمان نشان میدهد که در بسیاری از مدارس، بهویژه در مناطق محروم، کمبود معلم متخصص، نبود تجهیزات آموزشی مناسب و ضعف محتوای درسی منجر به یادگیری سطحی شده است. کلاسهای پرجمعیت، فقدان توجه فردی به دانشآموزان و نبود ارزشیابیهای مستمر مؤثر، باعث شدهاند که دانشآموزان درک عمیقی از مفاهیم پیدا نکنند. این مسئله در شرایطی که دسترسی به آموزشهای تقویتی نیز محدود است، اثرات شدیدی بر افت عملکرد تحصیلی میگذارد.
از سوی دیگر، تغییرات پیاپی در نظام ارزشیابی، گسترش شیوههای مجازی بدون آمادهسازی معلمان، و برگزاری امتحانات نهایی با رویکردهای سختگیرانهتر (مثلاً اعمال تأثیر قطعی در کنکور) باعث شده که استرس و فشار روانی زیادی به دانشآموزان وارد شود. در چنین شرایطی، بسیاری از دانشآموزان بهجای تمرکز بر یادگیری مفهومی، صرفاً به حفظ مطالب در کوتاهمدت و عبور از امتحانات بسنده میکنند.
نباید از نقش خانوادهها و عوامل اقتصادی نیز غافل شد. رشد فقر آموزشی، عدم توانایی بسیاری از خانوادهها در تأمین معلم خصوصی یا دسترسی به منابع کمکآموزشی، و کاهش انگیزه تحصیلی به دلیل بحران اقتصادی، در تشدید این وضعیت مؤثر بوده است. بسیاری از دانشآموزان از مقطع متوسطه دوم به بعد، دچار نوعی بیانگیزگی مزمن نسبت به آموزش رسمی میشوند. همچنین، تأثیر شبکههای اجتماعی، کاهش مطالعه در خانه و افزایش ساعات استفاده از تلفن همراه و اینترنت نیز در این افت عملکرد نقش داشتهاند.
چالشها و چارهها
این دادهها نشان میدهد که ضعف آموزشی در ایران، نهتنها در مقطع متوسطه بلکه از دوره ابتدایی آغاز میشود. در واقع، مشکل تنها به امتحانات نهایی مربوط نیست، بلکه در طول سالهای تحصیل، یادگیری ناکارآمد و انباشت ضعفهای پایهای، خود را در امتحانات نهایی نمایان میسازد. نظام آموزشی کنونی بهجای تقویت مهارتهای بنیادی در خواندن، نوشتن، حل مسئله و تفکر انتقادی، دانشآموزان را به سوی آزمونمحوری و رقابت ناعادلانه در کنکور سوق داده است.
از سوی دیگر، نگرانیهایی نیز درباره فاصله بین محتوای رسمی کتب درسی با واقعیتهای زندگی و بازار کار وجود دارد. محتوای بسیاری از دروس، بهویژه در حوزههای علوم انسانی و اجتماعی، از نظر کاربردی بودن با انتقادات مواجه است. این فاصله باعث میشود دانشآموزان نتوانند ارتباط معناداری میان آموختههای خود و جهان واقعی برقرار کنند.
در این میان، سیاستگذاران آموزشی باید به چند نکته توجه کنند. نخست، نظام آموزشی ایران باید از حالت حافظهمحور به سمت مهارتمحور حرکت کند. تقویت آموزشهای تفکر انتقادی، مهارتهای حل مسئله، و درک مفهومی مطالب میتواند به بهبود کیفیت یادگیری کمک کند. دوم، بازنگری در نظام ارزشیابی و برگزاری امتحانات نهایی، باید بهگونهای انجام شود که نهتنها اعتبار آن حفظ شود، بلکه فشار روانی کمتری بر دانشآموزان وارد گردد. ایجاد ارزیابیهای فرآیندمحور و مستمر در کنار امتحانات نهایی میتواند درک عمیقتری از پیشرفت تحصیلی ارائه دهد.
همچنین، افزایش سطح حمایتهای آموزشی برای مناطق محروم، اختصاص بودجه برای ارتقای مهارت معلمان، و استفاده از تجربیات جهانی مانند مدلهای آموزشی فنلاند، سنگاپور یا کره جنوبی میتواند به بهبود وضعیت کمک کند. کشورهایی که در آزمونهای پرلز و تیمز عملکرد خوبی داشتهاند، بر آموزش معلمان، محتوای بهروز، مشارکت خانوادهها و آموزش مبتنی بر علاقه دانشآموز تأکید دارند. در این کشورها، آموزش از سنین پایین با کیفیت بالا آغاز شده و ارزشیابی، ابزاری برای رشد و اصلاح مستمر یادگیری است.
از سوی دیگر، لازم است گفتوگوی بین بخشی میان نهادهای فرهنگی، اقتصادی، رسانهای و آموزشی تقویت شود. آموزش تنها در مدرسه رخ نمیدهد؛ بلکه فرهنگ عمومی، رسانهها، نظام اقتصادی و ساختار خانواده نقش مهمی در شکلگیری نگرش دانشآموزان به آموزش دارند.
در نهایت، اگر نظام آموزش و پرورش ایران قصد دارد از بحران افت تحصیلی عبور کند، باید تحولی بنیادین در رویکردها، منابع، نیروی انسانی و ساختارهای ارزشیابی خود ایجاد کند. در غیر این صورت، نمرات پایین امتحانات نهایی تنها یکی از نشانههای سطحی از بحرانی عمیقتر خواهد بود: بحرانی که آینده نسل جوان ایران را تهدید میکند.