نورنیوز- گروه سیاسی: در حالی که مذاکرات هستهای میان ایران و ایالات متحده وارد مرحلهای حساس شده و دور چهارم آن برای روز یکشنبه ۲۲ اردیبهشت تعیین شده است، برخی تحلیلگران از بهکارگیری تاکتیک «دیپلماسی تأخیری» (Delaying Diplomacy) از سوی واشنگتن سخن میگویند؛ راهبردی که نه بر مبنای اختلالهای اداری، بلکه در چارچوب فشارهای روانی هدفمند طراحی شده است.
تأخیرهای هدفمند؛ فشاری پنهان با اثرات آشکار
در هفتههای اخیر، لغو نشست برنامهریزیشده در رم (۳ مه) بدون تعیین جایگزین مشخص، این گمانه را تقویت کرد که آمریکا در پی استفاده از زمان بهعنوان اهرمی فشارزا است. برخی تحلیل گران اموربین الملل معتقدند، «تاخیرها بخشی از استراتژی آمریکاست تا طرف ایرانی را در موقعیتی قرار دهد که تصمیمگیریهایش تابع زمانبندی طرف مقابل شود.»
ابهامآفرینی راهبردی؛ یا صراحت تاکتیکی برای تحمیل شروط حداکثری؟
در حالیکه تحلیلگران پیش از این از تاکتیک «ابهام راهبردی» (Strategic Ambiguity) سخن میگفتند، اما مصاحبه اخیر دیوید ویتکاف، مشاور سابق شورای امنیت ملی آمریکا و فرستاده ویژه ترامپ در امور خاورمیانه، نشان داد که واشنگتن گاه بهجای ابهام، صراحت حداکثری در مطالبهگری را برمیگزیند. او در گفتوگویی با «بریتبارت نیوز» تصریح کرد که:
«ایران باید سه سایت اصلی نطنز، فردو و اصفهان را بهطور کامل جمعآوری کند، غنیسازی را متوقف کرده و مواد هستهای را به خارج منتقل نماید... اگر مذاکرات یکشنبه آینده به نتیجه نرسد، مسیر گفتوگو متوقف خواهد شد.»
این سخنان از راهبردی پرده برمیدارد که در آن دیپلماسی، نه برای تفاهم، بلکه ابزاری برای پیشبرد هدف انهدام کامل زیرساخت هستهای ایران تلقی میشود. چنین صراحتی، بخشی از همان مهندسی ذهنی طرف ایرانی است که واشنگتن با بازی همزمان تهدید و گفتوگو دنبال میکند.
سکوت در مذاکرات، صدای تهدید در حاشیه
همزمان با توقف مقطعی در مذاکرات، لفاظیهای تهدیدآمیز نیز افزایش یافتهاند. دونالد ترامپ با صراحت اعلام کرده که «در صورت لزوم تأسیسات ایران را به شدت هدف قرار خواهیم داد». همسویی این تهدید با سخنان ویتکاف درباره عدم تحمل توافق ضعیف، نشان از راهبرد فشار ترکیبی (Combined Pressure Strategy) دارد که ترکیبی از تهدید، روانپراکنی و اخلال در زمانبندی را بهکار میگیرد.
هدف نهایی؛ مهندسی چارچوب ذهنی مذاکره
نقطه کانونی در این راهبرد، ایجاد نوعی تابعسازی روانی (Psychological Subordination) است؛ وضعیتی که طی آن، طرف ایرانی ناخواسته در چارچوب زمانی و ذهنی طراحیشده از سوی آمریکا حرکت میکند. واشنگتن میکوشد در ظاهر مذاکره کند، اما در باطن ساختار فکری تیم مذاکرهکننده ایران را دچار انفعال، تردید و واکنشپذیری کند.
نتیجهگیری:
اگرچه «بازی با زمان» ابزار آشکار قدرت سخت نیست، اما با ترکیب عناصر تهدید، تعلیق و مطالبهگری افراطی، میتواند اثرات سنگینی بر فرآیند تصمیمسازی ایران بگذارد. آنچه در چنین شرایطی ضرورت دارد، تعریف چارچوب مستقل ذهنی و زمانی، تقویت تابآوری استراتژیک و تمرکز بر ظرفیتهای بومی قدرت چانهزنی است؛ راهی برای مقابله با فشار نامرئی اما مؤثر واشنگتن.